|
خدایا...
![]()
شنبه 10 فروردين 1392برچسب:خواستن نتوانستن است, :: 18:51 :: نويسنده : rominam
میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟
لعنـــــــــــــــت به همه ضرب المثل های جهان
![]() از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت قرنها از مرگ آدم هم گذشت ای دریغ آدمیت برنگشت... "فریدون مشیری" ![]()
یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:ايا مي دانيد , :: 1:11 :: نويسنده : rominam
آيا مي دانيد؟؟؟ هنگامي که شما در حال حمل قرآن باشيد ،
شيطان دچار درد شديد در سر ميشود و هنگام باز کردن قرآن ، شيطان را تجزيه مي کند و هنگام خواندن قرآن ، به حالت غش فرو ميرود .. و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش ميشود ....... و آيا شما مي دانيد که هنگامي که مي خواهيد اين پيام را به ديگران ارسال کنيد ، شيطان سعي خواهد کرد تا شما را منحرف کند ؟ ![]()
یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:يكي بود يكي نبود, :: 1:4 :: نويسنده : rominam
یــــکی بود یــــکی نبود مــــرد دستــــهایش را بالای ســــر زن گرفت تا خیس نشود . زن خنــــدید . خــــدا به مــــرد گفت : به دستــــهای تو قــــدرت میدهم تا خــــانه ای بسازی و هر دو در آن زندگــــی کنید . مــــرد زیر باران خــــیس شــــده بود . زن دستــــهایش را بالای سر مــــرد گــــرفت . مــــرد خنــــدید . خــــدا به زن گفـت : به دســـتهای تو هـــمه زیباییــــها را میبخشم تا خـــانه ای که او میــــسازد را زیبــــا کنی . مــــرد خــــانه ای ساخت و زن آن را گــــرم کرد . آنها خوشــــحال بودند . خدا خوشــــحال بود … یــــک روز زن پــــرنده ای را دیــــد که به جوجــــه هایش غذا میداد . دستــــهایش را به سوی آســــمان بلند بــــرد تا پرنده میان دستــــهایش بنشیند . اما پــــرنده نیامد و دستــــهای زن رو به آســــمان ماند . مــــرد او را دید . کــــنارش نشــــست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد . خدا دستهای آنها را دیــــد که از مهــــربانی لبــــریز بود . فــــرشته ها در گــــوش هم پچ پچــــی کردند و خنــــدیــــدند . خــــدا خندید و زمــــین سبز شد . خدا گفت : از بهشت شاخه ای گل به شما خواهم داد . فرشــــته ها شــــاخه ای گــــل به مرد دادند . مرد گــــل را به زن داد و زن آن را در خــــاک کاشت . خــــاک خوشــــبو شد . پس از آن کودکی متــــولد شد که گــــریه میکرد . زن اشــــکهای کودک را میــــدید و غمگــــین بود . فرشته ها به او آموخــــتند که چــــگونه طفل را در آغــــوش بگــــیرد و از شــــیره جانش به او بنــــوشاند . مــــرد زن را دید که میخنــــدد ، کودکــــش را دید که شــــیر مینوشد. بر زمیــــن نشــــست و پیشــــانی بر خــــاک گذاشــــت . خــــدا شوق مــــرد را دید و خنــــدید . وقتــــی خدا خندید ، پرنــــده بازگشت و بر شانه مرد نشست . خدا گفت : با کــــودک خود مهربان باشید تا مهــــربانی بیــــاموزد . راســــت بگویید تا راســــتگو باشد . گــــل و آسمان و رود را به او نشــــان دهید تا همیشــــه به یاد مــــن باشد . روزهــــای آفتابی و بارانی از پی هم گذشــــت . زمــــین پر شد از گلهای رنگــــارنگ و لابــــه لای گلــــها پر شد از بچه هایــــی که شاد و خندان دنبــــال هم مــــیدویــــدند . خــــدا همه چیز و همه جــــا را میــــدید . میدید که زیر باران مــــردی دســــتهایش را بالای ســــر زنــــی گرفته است که خــــیس نشود . زنــــی را دیــــد که در گوشه ای از خاــــک با هزاران امید شــــاخه گلــــی میکارد . دستــــهای بســــیاری را دیــــد که به سوی آســــمان بلند شــــده اند . و پــــرنده هایــــی که … خــــدا خوشحال بود ، چون دیگر غیر از او هیچ کس تنــــها نبود ![]() زندگی یعنی نگاه پر محبت پدرو مادر زندگی یعنی بستنی خوردن تو هوای سرد پاییز کنار گرمای مهربانی خانوادت زندگی یعنی خدایا شکرت به خاطر سلامتیم زندگی یعنی موج زدن عشق بین ادم ها بدون کوچکترین دلخوری زندگی یعنی تکرار الهی و ربی من لی غیرک و بعد فرو رفتن در ارامشی عمیق از معنای ان ![]()
شنبه 3 فروردين 1392برچسب:خملات زيبا, :: 23:57 :: نويسنده : rominam
خدایا خيالت از زمين راحت، كه حتي روز روشن نيست كسي اينجا نميبينه، كه دنيا زير چشماته كه روزي بايد از اينجا، بازم پيش تو برگردم ![]()
یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:اس ام اس سر كاري 92, :: 22:12 :: نويسنده : rominam
![]() ![]() |